895 + last day in Tehran + back to Sirjan + in Sirjan + 3StepN

navidjahanshahi just finished a 25.84km run, that lasted for 263 minutes.
This run helped navidjahanshahi burn 2053.6 calories.

---

Description from Strava: آره خلاصه، عرض می‌کردم، روز پایانی بازارِ کتابِ هنری تهران خیلی پرملات بود! از فاکر و دریازدگان و نونیست شروع کردیم و رفتیم دیدیم زانیار بلوری و هدیه سر میز مان و هدیه گفت که کتاب قورپشم رو می‌خره ولییی، قورپشم گفت نمی‌فروشم، هدیه میدم، لطفاً یه آهنگ احساسات برانگیز پخش کنید!

بعدش امیرحسین اکبری اومد و خیلی جدی کار هر دوتامون رو نقد کرد! بعد یهو یه سیرجونی که از حضور ما بی‌خبر بود توی یکی از کتابامون عکس باغ سنگی و بادگیر چپقی رو دید و سورپرایز شد. بعد آذین عکس یادگاری، یاسر خدیشی عکاس کرمونی، یه آقایی که نمی‌شناختم ولی گفت که اونم پیاده‌روی می‌کنه، بعد مونا، موژان، محسن احمدی آندره، یه دونده‌ی استراوادار، الییییییتوووو، ساسان، تااااایم، زینت، سایدا، صفورا، پدارم، چیز کیک بن‌ماری نشده، شلوغی و... . سعی کردم ام‌پی‌تری کنم!

دیگه عکس یادگاری‌مونو گرفتیم و گفتم چجوری کمک بدم جمع و جور کنیم که رسول گفت نههههه، نمی‌خواد کاری بکنی! منم گفتم چشم! آخرش هم تازه فهمیدم میترا کرمونی‌ بوده، که چیز خاصی نیست، من همیشه آخرش یه چیزایی می‌فهمم!

صبح هم با دایی آخرین شیرقهوه عسلی رو زدیم و دایی گفت چرا توی این سه روز موزاتونو نخوردین؟! منم مجبور شدم چهارتا موز رو کرکسی کنم! رویاهای کرکسی رو هم برداشتم واسه توی قطار و زدیم بیرون که دیدم دنیا رو داره آب می‌بره!

رفتیم توی ایستگاه راه‌آهن که مرتضی گفت حسن نصرالله رو ترور کردن! البته اونم چیز خاصی نبود! قورپشم هم داشت از روی پله برقی میوفتاد که قاعدتاً اون خیلی چیز خاصی بود که متأسفانه نیوفتاد!

دیگه حواس‌شو جمع کرد که اشتباهی پای چلاق‌ش رو نذاره روی پله‌ی قطار و سوار شدیم. همینجا از من بشنوید که قطار ارگ خیلی گوهه! توی راهروهاش بوی عن میاد، پول شام رو می‌گیره ولی نمیده، دست‌شویی‌هاش دستمال نداره بذاری زیر پات و از همه بدتر مهماندارای بی اعصاب‌ش! گفتم حیفه، باید گفته بشه، دقت کردین جدیدنا دیگه بدی آدما رو سانسور نمی‌کنم؟!

دیروز هم که دیدین وسط راه دوعیدم که تداوم‌م حفظ بشه. آخرش هم رسیدیم سیرجون و قورپشم هم توی همون ایستگاه مریض شد! نمی‌دونم، شاید از هم‌کوپه‌ای‌مون گرفت. طفلک مریض بود، یه چیزی هم یواشکی می‌کشید که من نفهمیدم چیه، بو نداشت!

خلاصه بابا اومد دنبال‌مون و رفتیم خونه. بعدشم رفتم فعالیت امروزمو زدم و برگشتم که چیز نرمالیه، عکساش موجوده مثل همیشه. آره، همین دیگه. عزت زیاد.
Strava2hive

---

If you would like to check out this activity on strava you can see it here:
https://www.strava.com/activities/12532787468

About the Athlete: **

This is an automated post by @strava2hive and is currently in BETA.

If you would like to know more about the @strava2hive service, you can checkout our Frequently Asked Questions.